کد مطلب:129545 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:173

گفت و گوی امام با عمر سعد
ابن اعثم كوفی می گوید: سپس حسین (ع) به عمر سعد چنین پیغام داد: [1] «می خواهم با تو صحبت كنم، امشب میان لشكر من و لشكر خودت با من دیدار كن.

عـمـر سعد با بیست سوار به سوی آن حضرت رفت و امام حسین (ع) نیز با همین شمار آمد. چون به هم رسیدند، امام حسین (ع) به یارانش فرمود تا از وی كناره بگیرند و برادرش


عـبـاس و پـسـرش عـلی اكـبر با وی ماندند. عمر سعد نیز به یارانش ‍ فرمان داد تا از او كناره بگیرند و پسرش حفص و غلام او به نام لاحق با وی ماندند.

امام حسین (ع) فرمود: وای بر تو ای پسر سعد، آیا از خدایی كه بازگشت تو به سوی اوسـت نـمـی تـرسـی كـه بـا مـن بـجـنـگـی! تـو نـسـبـت مـرا بـا رسـول خـدا(ص) مـی دانـی. ایـنـان را رهـا كـن و بـا مـن بـاش. مـن تـو را بـه خـدای ـ عزوجل ـ نزدیك می كنم.

عمر سعد گفت: ای ابا عبداللّه، بیم دارم كه خانه ام ویران شود!

حسین (ع) فرمود: من آن را برایت می سازم.

گفت: می ترسم املاكم گرفته شود!

حسین فرمود: من بهتر از آن را از اموال خود در حجاز به تو می دهم.

گفت: خانواده ای دارم كه بر آنان بیمناكم!

فرمود: من سلامتشان را تضمین می كنم. [2] .

عمر به هیچ یك از اینها پاسخی نداد و امام حسین (ع) از نزد او بازگشت، در حالی كه می فـرمـود: تـو را چـه شده است؟! خداوند هر چه زودتر سرت را در رختخوابت برد و در آن روزی كـه تو را محشور سازد ببخشاید! به خدا سوگند من امیدوارم كه تو از گندم عراق جز اندكی نخوری. [3] .

عمر گفت: ای اباعبداللّه به جای گندم جو می خورم! و سپس به اردوگاه خویش بازگشت.» [4] .

طبری دیدار امام و عمر سعد را از طریق یكی از جنایت كاران سپاه عمر سعد، یعنی هانی بن ثبیت حضرمی این گونه نقل می كند:

چون به هم رسیدند، حسین به یارانش فرمود كه از وی كناره بگیرند، عمر سعد نیز به یارانش همین فرمان را داد. آنگاه ما از آن دو آنقدر فاصله گرفتیم كه صدا و سخنشان را نمی شنیدیم. آنان تا پاسی از شب با یكدیگر سخن گفتند؛ و سپس هر كدام به اردوگاه خویش بازگشتند. [5] .



[1] در روايـت طـبـري، ج 4، ص 312 آمـده اسـت كه امام (ع) عمرو بن قرظة بن كعب انصاري را سوي عمر سعد فرستاد.

[2] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 1، ص 347.

[3] الفتوح، ج 5، ص 164 ـ 166.

[4] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 1، ص 347.

[5] تاريخ الطبري، ج 4، ص 312-313.